bitsoflove

Bits of Love of Love من عند Podgaje, بولندا من عند Podgaje, بولندا

قارئ Bits of Love of Love من عند Podgaje, بولندا

Bits of Love of Love من عند Podgaje, بولندا

bitsoflove

روهينتون ميستري كاتبة مذهلة. جميع كتبه هي أدب حقيقي وأنا أستمتع بقراءتها.

bitsoflove

Not all are the same! Experince the world with no prejudice! Break the existing order and make a new and better one! Love! Is these what Forster trys to say for about hundred years ago? رمز و راز باغ و باغچه در خاطره ی اضمحلال و سقوط یک طبقه از روزگاری که رفته است. داستان سه خانواده؛ ویلکاکس ها، ثروتمند و سرمایه دار، شله گل های نیمه آلمانی، سه خواهر؛ مارگارت، تیبی و هلن، و بالاخره "بَست"ها، زوجی از طبقه ی متوسط. در میان خواهران شله گل، مارگارت قهرمان داستان بنظر می آید. مارگارت شله گل بی آن که بخواهد، وارث خانه ی اربابی "هواردز اند" می شود. این را از او پنهان می دارند، با این همه، در روحیه ی مهربان و بی ریای مارگارت، حتی وقتی بالاخره همه چیز به او تعلق می گیرد، تغییری حاصل نمی شود. مارگرت با روت، همسر هنری ویلکاکس، دوست است، و روت که وارث "هواردز اند" است، مارگارت را تنها شایسته ی زندگی در این خانه می داند چرا که شوهرش هنری و بچه ها، قدر خانه و تاریخ گرانبهایش را نمی دانند. روت در بیماری و پیش از مرگ، طی یادداشتی، خانه را به مارگارت می بخشد اما شوهرش و بچه ها یادداشت را می سوزانند. در گذر سال ها، مارگارت به هنری ویلکاکس نزدیک می شود، و هنری که مجذوب او شده با مارگارت ازدواج می کند. مارگارت بی آن که بداند یا بخواهد، صاحب "هواردز اند" می شود، اگرچه چارلز و همسرش مایلند او را از دستیابی به هواردز اند، باز دارند. از سوی دیگر آقای "بَست" کارش را از دست می دهد، با مشکلات عدیده ای روبرو می شود، با زنی ازدواج می کند که با هنری ویلکاکس رابطه ی پنهانی دارد و معلوم می شود ده سال پیش، در قبرس معشوقه ی هنری بوده. هلن شله گل در لحظه ای از ترحم به "بَست"، از او آبستن می شود، انگلستان را ترک می کند و از طریق آلمان... اما به انگلیس باز می گردد. هلن نمی خواهد با خواهر بزرگش روبرو شود اما هنری از او می خواهد به "هواردز اند" بیاید و همراه مارگرت، پنهانی با دکتری قرار می گذارند چرا که رفتار هلن را نشانه ی یک بیماری تلقی می کنند. به زودی معلوم می شود که هلن حامله است. لئونارد بَست هم بی خبر از حضور هلن، از راه می رسد. چارلز ویلکاکس، بخاطر بی شرافتی "بَست" با هلن، با او گلاویز می شود. لئونارد به یک قفسه ی کتاب چنگ می زند و قفسه روی او می افتد و قلب ضعیفش از کار می ماند. چارلز به جرم قتل غیر عمد، به سه سال زندان محکوم می شود. این وقایع هنری ویلکاکس را تکان می دهد و زندگی اش بکلی دگرگون می شود. هواردز اند را به مارگرت می بخشد و مارگرت، بی خیال، خانه را به پسر تازه به دنیا آمده ی هلن می بخشد، و هلن کودکش را در هواردز اند بزرگ می کند. مارکرت در ازدواج و ماندن با هنری، با وجود درگیری ها و نامرادی های بسیار، تکیه گاه بزرگی برای همه است و سبب تغییرات بسیار در زندگی دیگران می شود؛ هنری دگرگون می شود، هلن که زمانی قصد خودکشی داشته، بکلی تغییر می کند. مارگارت با فکری باز و روشن، همه را آشتی جویانه در هواردز اند جمع می کند و به همه چیز و همه کس سر و سامان و توازن می بخشد. هواردز اند، قصه ای زیباست که ترجمه ی احمد میرعلایی، آن را در فارسی شیرین تر کرده است.